زندگی نامه ی امام مهدی (ع)

نام :محمد ( دوازدهمین و آخرین امام که به امر خداوند تعیین شد )

امام زمان حضرت مهدى علیه السلام کنیه :ابو عبد الله ، ابو القاسم ، ابو صالح لقب :حجه الله ، مهدى ، هادى ، قائم ، منتظر ، صاحب الامر پدر :حضرت امام حسن علیه السلام مادر : نرجس ، دختر قیصر روم ( که او را بصورت کنیزى به سرزمین حجاز آورده بودند ) تاریخ ولادت :شب جمعه ۱۵ شعبان ، سال ۲۵۵ هجرى مکان ولادت :سرمن راى ( سامراء ) مدت عمر :تاکنون ( سال ۱۳۷۷ ) ، ۱۱۶۴ سال از عمر شریف آن حضرت میگذرد


امام دوازدهم، حضرت مهدى عجل‏الله تعالى فرجه الشریف در نیمه شعبان سال ۲۵۵ هجرى قمرى، روز جمعه هنگام طلوع فجر در سامرا دیده به جهان گشود. پدر بزرگوار ایشان امام حسن عسکرى(ع) و نام مادر گرامى‏اش نرجس(ع) مى‏باشد.در بیان اوصاف ایشان در روایات چنین آمده است :

المهدى طاووس اهل الجنه وجهه کالکوکب الدرى ، لونه لون عربى و جسمه جسم اسرائیلى على خده الایمن خال ، کانه کوکب درى امام زمان (عج) پس از شهادت پدر بزرگوارش در سال ۲۶۰ هجرى عهده دارامر مقدس امامت شد.به امر خداوند از همان آغاز دوران امامت، نخستین غیبت امام زمان(ع) به نام غیبت صغرى آغاز گردید.

غیبت صغرى تقریبا هفتاد سال به طول انجامید و از سال ۲۶۰ تا ۳۲۹ هجرى ادامه یافت.پس از آن غیبت کبرى آغاز شد و هر زمان که خداوند اراده کند امام زمان(ع) ظهور نموده و جهان را پر از عدل و داد خواهد کرد.در دوران غیبت صغرى، شیعیان و پیروان امام زمان(عج) از طریق(نواب خاص) آن حضرت با ایشان تماس داشتند و پاسخ سوالات و مسائل خود را دریافت مى‏کردند.نواب خاص امام زمان(ع) در زمان‏غیبت صغرى به ترتیب عبارت بودند از:

۱- عثمان بن سعید عمرى، که در سال ۳۰۰ هجرى وفات نمود.

۲- محمد بن عثمان عمرى که در سال ۳۰۵ وفات نمود.

۳- ابوالقاسم حسین بن روح نوبختى که در سال ۳۲۶ وفات نمود.

۴- على بن محمد سمرى که در سال ۳۲۹ هجرى رحلت نمود.

با وفات على بن محمد سمرى، غیبت کبرى آغاز گردید و باب نیابت خاصه بسته و نیابت عامه آن حضرت آغاز شد.نواب عام امام زمان(عج) که همانا مراجع تقلید مى‏باشند پاسداردین خدا و پاسخگوى سوالات و پرسشهاى مردم مى‏باشند.

۲٫ شرح و چگونگى ولادت حضرت ولى عصر (عج)

گزارش و تفصیلات ولادت سراسر برکت امام در کتب معتبر و اخبار مشروحا بیان شده‏است از جمله این اخبار روایتى است که درینابیع الموده ص ۴۴۹ و ۴۵۱ فاضل قندوزى که از علماى اهل سنت است و شیخ طوسى در کتاب غیبت و شیوخ دیگر روایت کرده‏اند و صدوق در کتاب کمال الدین به سند صحیح و معتبر از جناب موسى بن محمد بن قاسم بن حمزة بن موسى بن جعفر (علیه السلام) از حضرت حکیمه خاتون دختر والامقام امام محمد تقى (علیه السلام) که از بانوان با عظمت و شخصیت و فضیلت‏خاندان رسالت است‏حدیث کرده‏است.

حکیمه فرمود امام حسن عسکرى (علیه السلام) فرستاد (فردى را) نزد من که عمه امشب در نزد ما افطار کن که شب نیمه شعبان است و خداوند حجت را در این شب ظاهر فرماید و او حجت‏خدا در زمین است.

من عرض کردم: مادرش کیست؟

فرمود: نرجس.

گفتم: فدایت‏شوم به خدا سوگند در او اثرى نیست.

فرمود: همین است که براى تو مى‏گویم.

حکیمه گفت: پس آمدم چون سلام کردم و نشستم نرجس خواست پاى افزارم را بیرون آورد گفت اى سیده من و سیده خاندان من چگونه شب کردى؟

گفتم: بلکه تو سیده من و سیده خاندان من هستى.

گفت: اى عمه این چه سخن است!؟

گفتم: اى دخترم، خدا امشب به تو پسرى کرامت فرماید که در دنیا و آخرت آقا است پس او خجلت کشید و حیا کرد وقتى از نماز عشا فارغ شدم افطار کردم و در بستر خوابیدم. چون نیمه شب رسید برخاستم براى نماز شب نماز را خواندم و فارغ شدم و نرجس همچنان در خواب و راحت‏بود من نشستم براى تعقیب و سپس خوابیدم و هراسان بیدار شدم، او همچنان خواب بود پس برخاست نماز شب را خواند و خوابید.

حکیمه فرمود: براى فحص از صبح بیرون آمدم فرز اول ظاهر شده بود هنوز نرجس در خواب بود در شک افتادم امام فریاد زد عمه شتاب مکن که مطلب نزدیک گردیده گفت نشستم و سوره الم سجده و یس خواندم که ناگاه نرجس هراسناک بیدار شد من به بالینش شتافتم و گفتم:

بسم الله علیک‏ آیا چیزى احساس مى‏کنى؟

گفت‏بله اى عمه

گفتم آسوده خاطر باش همان است که به تو گفتم.

حکیمه گفت پس مرا سستى و از خود بى خودى فرا گرفت و او نیز چنین شد وقتى به حس آقایم بیدار شدم جامه را از روى نرجس به یک سو زدم و آقاى خود را دیدم که در حال سجده است و مواضع سجودش را برزمین گذارده او را در برگرفتم دیدم نظیف و پاکیزه است‏حضرت امام حسن عسکرى (علیه السلام) به من صیحه زد اى عمه پسرم را به نزد من بیاور.

او را نزد امام بردم امام دستهایش را زیر دو ران و پشت او گذارد و پاهایش را در سینه خود قرار داد و زبانش را در دهان او نهاد و دست‏بر چشمها و گوش و مفاصلش کشید.

پس فرمود: سخن بگو اى پسرم.

فرمود:

اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شریک له و ان محمدا رسول الله‏

سپس بر امیرالمؤمنین و بر امامان تا پدر بزرگوارش صلوات فرستاد و سکوت فرمود.

امام فرمود او را نزد مادرش ببر تا به او سلام کند و به نزد من آور پس او را نزد مادرش بردم به مادرش سلام کرد سپس او را برگرداندم در مجلس امام گذاردم فرمود اى عمه روز هفتم که شد نزد ما بیا حکیمه فرمود: بامدادان رفتم که به امام سلام عرض کنم پرده را بالا زدم تا از آقاى خود تفقد کنم او را ندیدم گفتم فدایت‏شوم چه شد آقاى من؟

فرمود اى عمه او را به آن کس سپردم که مادر موسى او را به او سپرد.

حکیمه گفت: روز هفتم که شد به نزد آن حضرت رفتم و سلام کردم و نشستم.

امام فرمود پسرم را به نزد من باور پس من آقایم را در حالى که در پارچه‏اى بود به نزد آن حضرت بردم با او مانند روز اول رفتار کرد پس زبان در دهانش گذارد مثل آنکه شیر و عسل به او مى‏دهد سپس فرمود سخن بگو:

گفت: اشهد ان لا اله الا الله و صلوات بر محمد و امیر المؤمنین و امامان تا پدرش – صلوات الله علیهم اجمعین – فرستاد و این آیه را تلاوت کرد:

(بسم الله الرحمن الرحیم و نرید ان نمن على الذین استضعفوا فى الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثین و نمکن لهم فى الارض و نرى فرعون و هامان و جنودهما منهم ما کانوا یحذرون)

موسى بن محمد بن قاسم راوى حدیث گفت: این سرگذشت را از عقید خادم پرسیدم گفت: حکیمه راست فرموده است (۱)

صدوق در حدیثى که در نهایت اعتبار و اعتماد است‏به واسطه احمد بن الحسن بن عبدالله بن مهران امى عروضى ازدى از احمد بن حسین قمى روایت کرده که چون خلف صالح متولد شد از ناحیه حضرت امام حسن عسکرى ۷ نامه‏اى براى جدم احمد بن اسحاق رسید به دست‏خط آن حضرت که توقیعات به همان خط وارد مى‏شد در آن مکتوب بود براى ما مولودى ولادت یافت‏باید در نزد تو مستور و از مردم پنهان بماند زیرا آن را بر کسى ظاهر نمى‏کنیم مگر نزدکیتر را به واسطه نزدیکى او و ولى رابه جهت ولایتش دوست داشتیم اعلام آنرا به تو، تا خدا تو را به آن مسرور سازد مانند آنکه ما را به آن مسرور ساخت (۲)

و در روایت مسعودى است که احمد بن اسحاق به حضرت امام حسن عسکرى (علیه السلام) عرض کرد: وقتى نامه بشارت شما به ولادت آقاى ما رسید باقى نماند از مرد و زنى و نه پسریکه به مرتبه فهم رسیده باشد مگر آنکه قائل به حق شد حضرت فرمود: آیا نمى‏دانید که زمین از حجة الله خالى نمى‏ماند (۳)

و در حدیث دیگر شیخ ثقه جلیل فضل بن شاذان که پس از ولادت حضرت ولى عصر وپس از وفات امام حسن عسکرى (علیه السلام) (بین ۲۵۵ تا ۲۶۰) وفات کرده در کتاب غیبت‏خود از حضرت امام حسن عسکرى (علیه السلام) به واسطه محمد بن على بن حمزه بن حسین بن عبید الله بن عباس بن امیرالمومنین (علیه السلام) روایت کرده است که فرمود:

متولد شد ولى خدا و حجت‏خدا بربندگان خدا و جانشین من بعد از من ختنه کرده شده در شب نیمه شعبان سال ۲۵۵ هنگام طلوع فجر و نخستن کسى که او را شست رضوان خازن بهشت‏بود که با جمعى از ملائکه مقربین او را به آب کوثر و سلسبیل غسل دادند (۴)

و در احادیث دیگر روایت است که وقتى امام عصر متولد شد حضرت امام حسن عسکرى (علیه السلام) دستور فرموده: ده هزار رطل نان و ده هزار رطل گوشت‏بین فقراى بنى هاشم تقسیم کنند و سیصد گوسفند عقیقه نمایند (۵) .

و نیز روایت است که در روز سوم ولادت پدر بزرگوارش او را به اصحاب خود نشان داد و فرمود: این است جانشین من و امام شما بعد از من و او است همان قائمى که گردنها به انتظار او کشیده مى‏شود پس وقتى زمین پر از جور و ستم شد ظاهر مى‏شود و پر مى‏کند آنرا از عدل و داد (۶)

نصر بن على جهضمى که از ثقات رجال اهل سنت است در کتاب موالید الائمه نقل کرده که حضرت امام حسن عسکرى (علیه السلام) هنگام ولادت فرزندش م ح م د فرمود: گمان کردند ستمکاران که مرا مى‏کشند و این نسل را مقطوع مى‏سازند پس چگونه یافتند قدرت قادر را و او را مؤمل‏ نام گذارد. (۷)

احمد بن اسحاق اشعرى از حضرت امام حسن عسکرى (علیه السلام) روایت کرده است که فرمود:

الحمد لله الذى لم یخرجنى من الدنیا حتى ارانى الخلف من بعدى اشبه الناس برسول الله خلقا و خلقا یحفظه الله فى غیبته ثم یظهر فیملا الارض قسطا و عدلا کما ملئت جورا و ظلما (۸)

سپاس مختص خدائى است که مرا از دنیا خارج نساخت تا جانشین مرا بعد از من به من نمایاند که شبیه‏ترین مردم به رسول خدا (صلى الله علیه و آله) از جهت‏خلق و خلق مى‏باشد خدا او را در غیبتش حفظ مى‏فرماید سپس ظاهر مى‏شود پس پر مى‏کند زمین را از قسط و عدل چنانچه پر شده از ظلم و جور.

و براى اطلاع بیشتر از این به کتابهاى حدیث مانند غیبت نعمانى و شیخ و کمال الدین و بحار الانوار و اثبات الهداة و اربعین خاتون آبادى و منتخب الاثر صافى گلپایگانى مراجعه شود.
ولادت و امامت امام (علیه السلام) از نظر علما و مورخین اهل سنت

علاوه بر آنکه عموم علماى حدیث و تاریخ نگاران و صاحبان کتابهاى تراجم شیعه اثنى عشرى واقعه ولادت حضرت را بر اساس مدارک و مصادر صحیح ثبت و ضبط کرده ‏اند و در عصر پدر بزرگوارش و عصر غیب صغرى و کبرى صدها اشخاص مورد وثوق و اعتماد را مى‏شناسیم که به سعادت دیدار آن ولى اعظم خدا نائل شده و معجزات و خوارق عادات کثیرى از آن رهبر جهانى را ندیده‏اند گروه بسیارى از مشاهیر علماى اهل سنت نیز ولادت آن حضرت و شرح و تفصیلات آن را در کتب ذکر نموده و بعضى به امامت و مهدویت آن سرور اقرار و اشعار بلند به زبان عربى و فارسى در مدح او سروده‏اند و حتى مدعى شرفیابى به آن حضور اقدس و استماع حدیث از حضرتش شده‏اند که ما عین عبارات و کلمات عده‏اى از آنان را در کتاب منتخب الاثر نگاشته‏ایم و با رعایت اختصار در اینجا فقط به ذکر نام آنها قناعت مى‏نمائیم:

۱ – ابن حجر هیثمى مکى شافعى، (متولد سال ۹۷۴).

۲ – مؤلف روضة الاحباب سید جمال الدین، (متوفا در سال ۱۰۰۰).

۳ – ابن الصباغ على بن محمد مالکى مکى، (متوفا در سال ۸۵۵)

۴ – شمس الدین ابوالمظفر یوسف مؤلف التاریخ الکبیر و تذکرة الخواص، (متوفا در سال ۶۵۴)

۵ – نور الدین عبد الرحمن جامى معروف صاحب کتاب شواهد النبوه

۶ – شیخ حافظ ابو عبد الله محمد بن یوسف گنجى صاحب کتاب البیان فى اخبار صاحب الزمان و کتابهاى دیگر (متوفى سال ۶۵۸)

۷ – ابوبکر احمد بن حسین بیهقى، (متوفا در سال ۴۵۸)

۸ – کمال الدین محمد بن طلحه شافعى (متوفا در سال ۶۵۲).

۹ – حافظ بلاذرى ابو محمد احمد بن ابراهیم طوسى، (متوفا در سال ۳۳۹).

۱۰ – قاضى فضل بن روز بهان، شارح کتاب الشمائل ترندى.

۱۱ – ابن الخشاب ابو محمد عبد الله بن احمد (متوفا در سال ۵۶۷)

۱۲ – شیخ عارف شهیر محى الدین صاحب کتاب الفتوحات (متوفا در سال ۶۳۸)

۱۳ – شیخ سعد الدین حموى.

۱۴ – شیخ عبد الوهاب شعرانى مؤلف الیواقیت و الجواهر (متوفا در سال ۹۷۳)

۱۵ – شیخ حسن عراقى

۱۶ – شیخ على الخواص

۱۷ – ابن اثیر مؤلف تاریخ کامل

۱۸ – حسین بن معین الدین میبدى صاحب شرح دیوان

۱۹ – خواجه پارسا محمد بن محمد بن محمود بخارى (متوفا در سال ۸۲۲)

۲۰ – حافظ ابوالفتح محمد بن ابى‏الفوارس صاحب کتاب الاربعین

۲۱ – ابوالمجد عبد الحق دهلوى که صد کتاب تالیف دارد، (متوفاى در سال ۱۰۵۲)

۲۲ – شیخ احمد جامى نامقى

۲۳ – شیخ فرید الدین عطار نیشابورى معروف

۲۴ – جلال الدین محمد رومى صاحب مثنوى (متوفا در سال ۶۷۲)

۲۵ شیخ صلاح الدین صفدى (متوفا در سال ۷۶۴)

۲۶ – مولوى على اکبر بن اسد الله هندى صاحب کتاب مکاشفات.

۲۷ – شیخ عبد الرحمن، صاحب کتاب مرآة الاسرار.

۲۸ – بعضى از مشایخ شعرانى

۲۹ – یکى از مشایخ مصر به نقل از شیخ ابراهیم حلبى.

۳۰ – قاضى شهاب الدین دولت آبادى صاحب تفسیر البحر المواج و کتاب هدایة السعداء.

۳۱ – شیخ سلیمان قندوزى بلخى، (متوفا در سال ۱۲۹۴)

۳۲ – شیخ عامر بن عامر البصرى صاحب قصیده تائیه ذات الانوار .

۳۳ – قاضى جواد سابطى

۳۴ – صدرالدین قونوى صاحب تفسیر الفاتحه و مفاتیح الغیب.

۳۵ – عبد الله بن محمد مطیرى مدنى مؤلف صحاح الاخبار.

۳۶ – شیخ محمد سراج الدین رفاعى مؤلف صحاح الاخبار.

۳۷ – میرخواند محمد بن خاوند شاه مؤلف تاریخ روضة الصفا، (متوفا در سال ۹۰۳)

۳۸ – نضر بن على جهضمى عالم و محدث معروف

۳۹ – قاضى بهلول بهجب افندى مؤلف کتاب محاکمه در تاریخ آل محمد (صلى الله علیه و آله)

۴۰ – شیخ محمد ابراهیم جوینى (متوفا در سال ۱۱۷۶)

۴۱ – شیخ شمس الدین محمد بن یوسف زرندى مؤلف معراج الوصول

۴۲ – شمس الدین تبریزى شیخ جلال الدین رومى

۴۳ – ابن خلکان در وفیات الاعیان تاریخ ولادت آن حضرت را تعیین کرده است.

۴۴ – ابن ارزق درتاریخ میافارقین.

۴۵ – مولى على قارى صاحب کتاب مرقاة در شرح مشکاة

۴۶ – قطب مدار

۴۷ – ابن وردى مورخ.

۴۸ – شبلنجى مؤلف نور الابصار

۴۹ – سویدى سبائک الذهب

۵۰ – شیخ الاسلام ابراهیم بن سعد الدین.

۵۱ – صدر الائمه موفق بن احمد مالکى خوارزمى

۵۲ – مولى حسین بن على کاشفى مؤلف جواهر التفسیر (متوفى سال ۹۰۶)

۵۳ – سید على بن شهاب همدانى مؤلف المودة فى القربى‏

۵۴ – شیخ محمد صبان مصرى (متوفاى سال ۱۲۰۶)

۵۵ – الناصر لدین الله خلیفة عباسى

۵۶ – عبدالحى بن عمار حنبلى مؤلف شذرات الذهب (متوفى در سال ۱۰۸۹)

۵۷ – شیخ عبد الرحمن بسطامى در کتاب درة المعارف

۵۸ – شیخ عبد الکریم یمانى

۵۹ – سید نسیمى

۶۰ – عماد الدین حنفى

۶۱ – جلال الدین سیوطى

۶۲ – رشید الدین دهلوى هندى.

۶۳ – شاه ولى الله دهلوى

۶۴ – شیخ احمد فاروقى نقشبندى

۶۵ – ابواالولید محمد بن شحنه حنفى در تاریخ روضة المناظر.

۶۶ – شمس الدین محمد بن طولون مورخ شهیر در کتاب الشذرات الذهبیه (متوفاى سال ۹۵۳)

۶۷ – شبراوى شافعى رئیس اسبق جامع ازهر و مؤلف کتاب الاتحاف.

۶۸ – یافعى مؤلف تاریخ مرآة الجنان

۶۹ – محمد فرید وجدى در دائرة المعارف.

۷۰ – عالم محقق شیخ رحمة الله هندى مؤلف اظهار الحق

۷۱ – علاء الدین احمد بن محمد السمانى

۷۲ – خیر الدین زرکلى در کتاب الاعلام ج ۶ ص ۳۱۰

۷۳ – عبد الملک عصامى مکى

۷۴ – محمود بن وهیب القراغولى بغدادى حنفى

۷۵ – یاقوت حموى در معجم البلدان ج ۶ ص ۱۷۵٫

۷۶ – مؤلف تاریخ گزیده ص ۲۰۷ و ۲۰۸ ط لندن ۱۹۱۰م.

۷۷ – ابوالعباس قرمانى احمد بن یوسف دمشقى در اخبار الدول و آثار الدول

پى‏نوشتها

(۱) منتخب الاثر صافى گلپایگانى ص ۳۲۱ تا ۳۴۱

(۲) همان ص ۲۴۳ و ۲۴۴

(۳) همان ص ۲۴۵ و ۲۴۶

(۴) همان ص ۳۲۰٫ اثبات الهداة ج ۷ ص ۱۳۹، حدیث ۶۸۳ اربعین خاتون آبادى ص ۲۴ و کتابهاى دیگر.

(۵) – منتخب الاثر ص ۳۴۱ و ۳۴۳

(۶) ینابیع الموده ص ۴۶۰ منتخب الاثر صافى گلپایگانى ص ۳۴۲

(۷) اثبات الهداة ج ۶ ص ۳۴۲ ب ۳۱ ف ۱۰ ح ۱۱۶

(۸) اثبات الهداة، ج ۷، ص ۱۳۸، ح ۶۸۲ ب ۳۲، ف ۴۴ و کفایة الاثر و کمال الدین و منتخب الاثر

امامت و مهدویت صفحه ۲۳۱

حضرت آیة الله صافى گلپایگانى.

۳٫آشنایى با امام دوازدهم

حضرت مهدى موعود (که غالبا به لقب امام عصر و صاحب الزمان ذکر مى‏شود) فرزند امام یازدهم که اسمش مطابق اسم پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم بود در سال ۲۵۶ یا ۲۵۵ هجرى در سامرا متولد شده و تا سال ۲۶۰ هجرى که پدر بزرگوارش شهید شد تحت کفالت و تربیت پدر مى‏زیست و از مردم پنهان و پوشیده بود و جز عده‏اى از خواص شیعه کسى به شرف ملاقات وى نایل نمى‏شد.

و پس از شهادت امام یازدهم که امامت در آن حضرت مستقر شد به امر خدا غیبت اختیار کرد و جز با نواب خاص خود بر کسى ظاهر نمى‏شد جز در موارد استثنایى (۱) .
نواب خاص

آن حضرت چندى عثمان بن سعید عمرى را که از اصحاب جد و پدرش بود و ثقه و امین ایشان قرار داشت نایب خود قرار داد و به توسط وى به عرایض و سؤالات شیعه جواب مى‏داد.

و پس از عثمان بن سعید،فرزندش محمد بن عثمان به نیابت امام منصوب شد و پس از وفات محمد بن عثمان عمرى،ابو القاسم‏حسین بن روح نوبختى،نائب خاص بود و پس از وفات حسین بن روح نوبختى،على بن محمد سمرى نیابت ناحیه مقدسه امام را داشت.

و چند روز به مرگ على بن محمد سمرى (که در سال ۳۲۹ هجرى اتفاق افتاد) مانده بود که از ناحیه مقدسه توقیعى صادر شد که در آن به على بن محمد سمرى ابلاغ شده بود که تا شش روز (دیگر) بدرود زندگى خواهد گفت و پس از آن در نیابت‏خاصه بسته،غیبت کبرى واقع خواهد شد و تا روزى که خدا در ظهور آن حضرت اذن دهد،غیبت دوام خواهد یافت (۲) و به مقتضاى این توقیع،غیبت امام زمان علیه السلام به دو بخش منقسم مى‏شود.

اول‏ غیبت صغرى‏ :که از سال ۲۶۰ هجرى شروع نموده و در سال ۳۲۹ خاتمه مى‏یابد و تقریبا هفتاد سال مدت امتداد آن مى‏باشد.

دوم‏ غیبت کبرى‏ :که از سال ۳۲۹ شروع کرده و تا وقتى که خدا بخواهد ادامه خواهد یافت.پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم در حدیث متفق علیه مى‏فرماید: اگر نمانده باشد از دنیا مگر یک روز، خدا آن روز را دراز مى‏کند تا مهدى از فرزندان من ظهور نموده دنیا را پر از عدل و داد کند چنانکه از ظلم و جور پر شده باشد (۳) .
بحث در ظهور مهدى (ع) از نظر عمومى

در بحث نبوت و امامت اشاره کردیم که به موجب قانون هدایت عمومى که در همه انواع آفرینش جارى است،نوع انسان به حکم ضرورت با نیرویى (نیروى وحى و نبوت) مجهز است که او را به سوى کمال انسانیت و سعادت نوعى راهنمایى مى‏کند و بدیهى است که اگر این کمال و سعادت براى انسان که زندگیش زندگى اجتماعى است،امکان و وقوع نداشته باشد اصل تجهیز لغو و باطل خواهد بود و لغو در آفرینش وجود ندارد.

و با بیانى دیگر:بشر از روزى که در بسیط زمین سکنى ورزیده پیوسته در آرزوى یک زندگى اجتماعى مقرون به سعادت (به تمام معنا) مى‏باشد و به امید رسیدن چنین روزى قدم بر مى‏دارد و اگر این خواسته تحقق خارجى نداشت هرگز چنین آرزو و امیدى در نهاد وى نقش نمى‏بست چنانکه اگر غذایى نبود،گرسنگى نبود و اگر آبى نبود،تشنگى تحقق نمى‏گرفت و اگر تناسلى نبود،تمایل جنسى تصور نداشت.

از این روى،به حکم ضرورت (جبر) آینده جهان روزى را در بر خواهد داشت که در آن روز جامعه بشرى پر از عدل و داد شده و با صلح و صفا همزیستى نماید و افراد انسانى غرق فضیلت و کمال شوند.و البته استقرار چنین وضعى به دست‏خود انسان خواهد بود و رهبر چنین جامعه‏اى منجى جهان بشرى و به لسان روایات، مهدى‏ خواهد بود.

در ادیان و مذاهب گوناگون که در جهان حکومت مى‏کنند،مانند وثنیت و کلیمیت و مسیحیت و مجوسیت و اسلام،از کسى که نجات دهنده بشریت است،سخن به میان آمده و عموما ظهور او را نوید داده‏اند اگر چه در تطبیق اختلاف دارند و حدیث متفق علیه پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم‏ المهدى من ولدى‏ .

یعنى: مهدى موعود از فرزندان من (از نسل من) مى‏باشد ،اشاره به همین معناست.
بحث در ظهور مهدى (ع) از نظر خصوصى

علاوه بر احادیث‏بى‏شمارى که از طریق عامه و خاصه از پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم و ائمه اهل بیت علیهم السلام در ظهور مهدى علیه السلام و اینکه از نسل پیغمبر مى‏باشد و با ظهور خود جامعه بشرى را به کمال واقعى خواهد رسانید و حیات معنوى خواهد بخشید (۴) .

روایات بى‏شمار دیگرى وارد است که مهدى فرزند بلافصل‏امام حسن عسکرى (امام یازدهم) مى‏باشد (۵) و پس از تولد و غیبت طولانى،ظهور کرده جهان را پر از عدل و داد خواهد کرد،چنانکه با ظلم و جور پر شده باشد.
اشکالى چند و پاسخ آنها

الف:مخالفین شیعه اعتراض مى‏کنند که طبق اعتقاد این طایفه،امام غایب باید تا کنون نزدیک به دوازده قرن عمر کرده باشد درصورتى که هرگز انسان عمر به این درازى نمى‏کند؟

پاسخ:بناى اعتراض به استبعاد است و البته عمر به این درازى و بیشتر از این قابل استبعاد مى‏باشد ولى کسى که به اخبارى که در خصوص امام غایب از پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم و سائر ائمه اهل بیت علیهم السلام وارد شده مراجعه نماید،خواهد دید نوع زندگى امام غایب را به طریق خرق عادت معرفى مى‏کنند.

البته خرق عادت غیر از محال است و از راه علم هرگز نمى‏توان خرق عادت را نفى کرد،زیرا هرگز نمى‏توان اثبات کرد که اسباب و عواملى که در جهان کار مى‏کنند تنها همانها هستند که ما آنها را دیده‏ایم و مى‏شناسیم و دیگر اسبابى که ما از آنها خبر نداریم،یا آثار و اعمال آنها را ندیده‏ایم،یا نفهمیده‏ایم،وجود ندارد.از این روى ممکن است در فردى یا افرادى از بشر اسباب و عواملى به وجود آید که عمرى بسیار طولانى هزار یا چندین هزار ساله براى ایشان تامین نماید و از اینجاست که جهان پزشکى تا کنون از پیدا کردن راهى براى عمرهاى بسیار طولانى،نومید و مایوس نشده است.

این اعتراض از ملیین مانند کلیمیت و مسیحیت و اسلام که به موجب کتابهاى آسمانى خودشان،خرق عادت و معجزات پیغمبران خدا را قبول دارند،بسیار شگفت آور است.

ب:مخالفین شیعه اعتراض مى‏کنند که شیعه وجود امام را براى بیان احکام دین و حقایق آیین و راهنمائى مردم لازم مى‏دانند و غیبت امام ناقض این غرض است،زیرا امامى که به واسطه غیبتش، مردم هیچگونه دسترسى به وى ندارند،فایده‏اى بر وجودش مترتب نیست و اگر خدا بخواهد امامى را براى اصلاح جهان بشرى بر انگیزد قادر است که در موقع لزوم او را بیافریند دیگر به آفرینش چندین هزار سال‏پیش از موقع وى نیازى نیست.

پاسخ:اینان به حقیقت معناى امامت پى نبرده‏اند،زیرا در بحث امامت روشن شد که وظیفه امام تنها بیان صورى معارف و راهنمایى ظاهرى مردم نیست و امام چنانکه وظیفه راهنمائى صورت مردم را به عهده دارد همچنان ولایت و رهبرى باطنى اعمال را به عهده دارد و اوست که حیات معنوى مردم را تنظیم مى‏کند و حقایق اعمال را به سوى خدا سوق مى‏دهد.

بدیهى است که حضور و غیبت جسمانى امام در این باب تاثیرى ندارد و امام از راه باطن به نفوس و ارواح مردم اشراف و اتصال دارد،اگر چه از چشم جسمانى ایشان مستور است و وجودش پیوسته لازم است اگر چه موقع ظهور و اصلاح جهانیش تا کنون نرسیده است.
خاتمه: پیام معنوى شیعه

پیام معنوى شیعه به جهانیان،یک جمله بیش نیست و آن این است که‏ خدا را بشناسید و تعبیر دیگر: راه خدا شناسى را پیش گیرید تا سعادتمند و رستگار شوید و این همان جمله‏اى است که پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم براى نخستین بار دعوت جهانى خود را به آن افتتاح فرمود: اى مردم!خدا را به یگانگى بشناسید و اعتراف کنید تا رستگار شوید در توضیح این پیام به طور اجمال مى‏گوییم:

ما افراد بشر به حسب طبع دلداده بسیارى از مقاصد زندگى و لذایذ مادى هستیم،خوردنیها و نوشیدنیهاى گوارا و پوشیدنیهاى شیک و کاخها و منظره‏هاى فریبنده،همسر زیبا و دلنواز،دوستان صمیمى و ثروت سنگین از راه قدرت و سیاست مقام و جاه و بسطسلطه و فرمانروایى و خرد کردن هر چیزى که با خواسته‏هاى ما مخالفت مى‏کند را مى‏خواهیم و دوست داریم.

ولى با نهاد خدادادى خود مى‏فهمیم که این همه لذایذ و مطالب براى انسان آفریده شده نه انسان براى آنها و آنها به دنبال انسان باید باشند نه انسان به دنبال آنها.

هدف نهایى،بودن شکم و پایین‏تر از شکم،منطق گاو و گوسفند است و دریدن و بریدن و بیچاره کردن دیگران،منطق ببر و گرگ و روباه است،منطق انسان،منطق فطرى خرد مى‏باشد و بس.

منطق خرد با واقع بینى خود،ما را به سوى پیروى حق هدایت مى‏کند نه به سوى دلخواه انواع شهوترانى و خودبینى و خودخواهى. منطق خرد انسان را جزئى از جمله آفرینش مى‏داند که هیچگونه استقلال و سرخودى ندارد و بر خلاف آنچه انسان خود را فرمانرواى آفرینش پنداشته به گمان خود طبیعت‏سرکش را به خواسته‏هاى خود رام مى‏کند و به زانو در مى‏آورد خودش نیز آلت دست طبیعت و یکى از دستیاران و فرمانبرداران آن است.

منطق خرد انسان را دعوت مى‏کند که در درکى که از هستى این جهان گذران دارد،دقیق شود تا روشن گردد که هستى جهان و هر چه در آن است از پیش خودشان نیست‏بلکه جهان و هر چه در آن است از یک منبع نامتناهى سرچشمه مى‏گیرد تا روشن گردد که این همه زشت و زیبا و موجودات زمین و آسمان که در صورت واقعیتهاى مستقل در دیده انسان جلوه مى‏کند،در پناه واقعیت دیگرى واقعیت دار مى‏نمایند و در زیر پرتو آن پیدا و هویدا شده‏اند نه از خود و نه از پیش خود و چنانکه واقعیتها و قدرتها و عظمتهاى دیروزى،امروز افسانه‏اى بیش نیستند واقعیتهاى امروزى نیز همچنانند و بالاخره همه چیز در پیش خود افسانه‏اى بیش نیست.

تنها خداست که واقعیتى است غیر قابل زوال و همه چیز در پناه هستى او رنگ هستى مى‏یابند و با روشنائى ذات او روشن و پیدا مى‏شوند.

هنگامى که انسان با چنین درکى مجهز شود،آن وقت است که خیمه هستى او در پیش چشمش مانند حباب روى آب فرو مى‏خوابد و عیانا مشاهده مى‏کند که جهان و جهانیان به یک هستى نامحدود و حیات و قدرت و علم و هرگونه کمال نامتناهى تکیه زده‏اند و انسان و هر پدیده دیگر جهانى مانند دریچه‏هاى گوناگونى هستند که هر کدام به اندازه ظرفیت‏خود ماوراى خود را که جهان ابدیت است نشان مى‏دهند.

آن وقت است که انسان اصالت و استقلال را از خود و از هر چیز گرفته به صاحبش رد مى‏کند و دل از هر جا کنده به خداى یگانه مى‏پیوندد و در برابر عظمت و کبراى وى به چیزى جز وى سر تعظیم فرود نمى‏آورد.

آن وقت است که انسان تحت ولایت و سرپرستى پروردگار پاک قرار مى‏گیرد،هر چه را بشناسد با خدا مى‏شناسد و با هدایت و رهبرى خدا با اخلاقى پاک و اعمالى نیک (آیین اسلام و تسلیم حق که آیین فطرت است) متلبس مى‏گردد.

این است آخرین درجه کمال انسانى و مقام انسان کامل یعنى امام که به موهبت‏خدایى به این مقام رسیده و کسانى که از راه اکتساب به این کمال نائل شوند با اختلاف درجاتى که دارند پیروان‏حقیقى امام مى‏باشند.

و از اینجا روشن مى‏شود که خداشناسى و امام شناسى هرگز از هم جدا نمى‏شوند چنانکه خداشناسى و خود شناسى از هم جدا نمى‏شوند،زیرا کسى که هستى مجازى خود را بشناسد،هستى حقیقى خداى بى‏نیاز را شناخته است.

پى‏نوشتها:

۱-بحار الانوار،ج ۵۱،ص ۳۴۲ و ۳۴۳-۳۶۶٫الغیبه،محمد بن حسن طوسى (چاپ دوم) ص ۲۱۴-۲۴۳٫ اثبات الهداه،ج ۶ و ۷٫

۲-بحار الانوار،ج ۵۱،ص ۳۶۰ و ۳۶۱٫الغیبه،شیخ طوسى،ص ۲۴۲٫

۳-از باب نمونه: عبد الله بن مسعود قال قال النبى صلى الله علیه و آله: لو لم یبق من الدنیا الا یوم واحد لطول الله ذلک الیوم حتى یبعث فیه رجلامن امتى و من اهل بیتى یواطى اسمه اسمى یملا الارض قسطا عدلا کما ملئت‏جورا و ظلما ، (فصول المهمه،ص ۲۷۱)

۴-از باب نمونه: قال ابو جعفر علیه السلام:اذا قام قائمنا وضع الله یده‏على رؤوس العباد فجمع به عقولهم و کملت‏بها احلامهم‏ ، (بحار الانوار، ج ۵۲،ص‏۳۲۸ و ۳۳۶)

قال ابو عبد الله علیه السلام:العلم سبعة و عشرون حرفا فجمیع ما جاءت‏به الرسل حرفان فلم یعرف الناس حتى الیوم غیر الحرفین.فاذا قام قائمنااخرج الخمسة و العشرین حرفا فبثها فى الناس و ضم الیها الحرفین حتى یبثهاسبعة و عشرین حرفا ، (بحار الانوار،ج ۵۲ ص ۳۳۶)

۵-از باب نمونه: قال على بن موسى الرضا علیه السلام فى حدیث (الى ان‏قال) الامام بعدى محمد ابنى و بعد محمد ابنه على و بعد على ابنه الحسن‏وبعد الحسن ابنه الحجة القائم المنتظر فى غیبته المطاع فى ظهوره لو لم یبق‏من الدنیا الا یوم واحد لطول الله ذلک الیوم حتى یخرج فیملاها عدلا کماملئت جورا و اما متى فاخبار عن الوقت و لقد حدثنى ابى عن ابیه عن آبائه عن على (ع) ان النبى (ص) قیل له:یا رسول الله متى یخرج‏القائم من ذریتک‏فقال:مثله مثل الساعة لا یجلیها لوقتها الا هو ثقلت فى السموات و الارض لایاتیکم الا بغتة‏ ، (بحار الانوار،ج ۵۱،ص ۱۵۴)

صقر بن ابى دلف قال:سمعت ابا جعفر محمد بن الرضا علیه السلام یقول: الامام بعدى ابنى على،امره امرى و قوله قولى و طاعته طاعتى و الامام بعده‏ابنه الحسن،امره امر ابیه و قوله قول ابیه و طاعته طاعة ابیه.ثم سکت،فقلت له:یا بن رسول الله فمن الامام بعد الحسن فبکى بکاء شدیدا ثم قال:ان من‏بعد الحسن ابنه القائم بالحق المنتظر ، (بحار الانوار،ج ۵۱،ص ۱۵۸)

موسى بن جعفر البغدادى قال سمعت ابا محمد الحسین بن على یقول:کانى بکم‏و قد اختلفتم بعدى فى الخلف منى اما ان المقر بالائمة بعد رسول‏الله‏المنکر لولدى کمن اقر بجمیع انبیاء الله و رسوله ثم انکر نبوة محمد رسول‏الله و المنکر لرسول الله کمن انکر جمیع الانبیاء لان طاعة آخرنا کطاعة‏اولنا و المنکر لاخرنا کالمنکر لاولنا اما ان لولدى غیبة یرتاب فیها الناس‏الا من عصمه الله‏ ، (بحار الانوار،ج ۵۱، ص ۱۶۰)

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.